قبولی در دانشگاه اصلی
مادر شهید کبیری کارت دانشجویی پسرش را در دیداری که با مقام معظم رهبری داشت به ایشان نشان داد؛ آقا گفتند: دخترم خوشحال باشید که حسین در دانشگاه اصلیش قبول شده است .

حسین در چهل روزگی تولدش بیماری گرفته بود که دکترها جوابش کردند
تمام بیمارستان می گفتند او نمی ماند. پدر و مادر او را در ملحفه ای پیچیدند و بردند خدمت حضرت عبدالعظیم تا بیمه امام زمانش کنند. بیمه جواب داد و شفا گرفت. رییس بیمارستان عکسش را گرفت تا او را به عنوان معجزه امام زمان به دیگر همکارانش نشان دهد .
شبها میرفت گشت میداد. چهارراه چشمه علی میرفت ، چهار راه خط آهن، فلکه دولتآباد. میگفتیم مواظبت کن از خودت، حواست باشد یک وقتی یکی با چاقویی چیزی حمله میکند، میگفت نه، کاری به کسی نداریم، ما فقط ماشینها را بازرسی میکنیم.
در ایام انتخابات ریاست جمهوری در سال 88 نیز با وجود آنکه هنوز 18 سالش نشده بود سعی می کرد نقشی فعال داشته باشد. حتی روز انتخابات نیز در همان محل انتخابات حضور داشت و هر کمکی از دستش بر می آمد انجام می داد. شب نیز در هنگام شمارش آرا به این دلیل که طبق قانون نمی توانست در حوزه انتخاباتی حضور داشته باشد، تا زمان پایان شمارش پشت در مسجد ماند تا نتایج را متوجه شود.
روز قبل از شهادتش را مادر این گونه توصیف می کند: « از حمام که درآمد لباس های مرتبی پوشید و نشست سر سفره. گفت: مادر، روزت مبارک. به شوخی گفتم: این طوری که قبول نیست! سرش را پایین انداخت. گفت: الان دستم خالی است اما کار می کنم و ...
از دلش درآوردم. اما ته دل خودم ماند. طاقت شرمندگی اش را نداشتم. چه می دانستم این آخرین روز دیدار است.
اما شاید بتوانیم تمام این متن را در همین یک جمله مادرش خلاصه کنیم: دلم می خواهد آن راننده پرایدی که نصف شب بچه بسیجی ها را زیر می گرفت ببینم. همان که حسینم را شهید کرد.
کاری اش ندارم به خدا! فقط می خواهم بپرسم دلت آمد پسر به این قشنگی را از مادرش بگیری؟!
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13921008001361
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13921009000275